علی اصغرعلی اصغر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

بهار در پاییز

تولد طاها جون

شب اول ماه مبارك مصادف بود با تولد پسر عمو ابوالفضل ...محمد طاها جون ... بعد از صرف افطاري كيك تولد رو آوردن و با شعر تولدت مبارك جشن تولد شروع شد اين اولين باري بود كه تو قبل كردي تا كلاه تولد سرت باشه ... واقعا جاي تعجب داشت هرچند محمدطاها جون خودش انگاري خيلي موافق با تولد نبود آخه همش بغل بابايبش بود اما برعكس تو همچين جلوي ميز و كيك مي اومدي كه اگه كسي نميدونست فكر ميكرد تولد تو هستش هديه اي كه واسه طاها جون خريده بوديم اولين هديه اي بودكه باز شد چون تو دائم كادو رو مي آوردي جلو تا اول اينو باز كنيد... كادو يك هواپيماي موزيكال قشنگ بود خوشبختانه محمد طاها جون هم از هديه ات خوشش اومده بود و بعد از مراسم با هواپيماش كلي باز...
28 خرداد 1394

تولد باباجون

24 خرداد ... يكي ديگه از بهترين روزهاي خداوند... تولد عزيز زندگيم خرداد امسال توي اوج امتحاناتم بود ... دلم مخواست بهترين تولد رو واسش بگيرم اما نشد ... چون وقتم خيلي كم بود ...خيلي صبح اون روز بعد از امتحانم رفتم يك هديه ناقابل با عطري خاطره انگيز خريدم... يك ادكلن قرار شد عصري برم براي خريد كيك برم ... اما تو خوابيدي و دير بيدار شدي با اينكه وقتم كم بود كمتر هم شده بود چون دلم ميخواست وقتي بابايي از كار مياد غافلگيرش كنم بيدارت كردم و زودي با هم راهي شيريني فروشي براي خريد كيك شديم توي راه برگشت كه همزمان شده بود با تايم رسيدن بابايي به خونه ... بهت گفتم علي اصغرم الانه كه بابايي از پشت سر بهمون برسه ...كه همين طور هم شد بابايي...
24 خرداد 1394
1